تصادف دلخراش عروس
اگه به هوش خودت می نازی به این معما جواب بده.
یه طلا فروش بود که یه شاگردی داشت که شبها داخل مغازه می موند و نگهبانی می داد . یه روز این طلا فروش می خواد به مسافرت تجاری با هواپیما بره، وقتی از شاگردشَ خدَاحافظی می کنه، شاگرده به طلافروش می گه که دیشب خواب دیدم که هواپیمایی که شما با اون به مسافرت رفته ای سقوط کرده و شما مرده اید، بنابراین طلا فروش یه این مسافرت نمی ره، از قضا هواپیما سقوط می کنه و طلا فروش از مرگ نجات پیدا می کنه، فردا صبح طلا فروش به مغازه میاد و به شاگردش یه پول خوبی بخاطر نجاتش به او میده ولی شاگرد را هم اخراج می کنه. حال بگویید که چرا با وجود اینکه شاگرد جون طلا فروش را نجات می ده ولی او را اخراج می کنه؟
هواپیما داشت سقوط می کرد همه داشتن جیغ میزدن به جز یه ترکه ! ازش می پرسن چرا تو ساکتی ؟ میگه : ماله بابام که نیست بذار سقوط کنه.
برای دیدن به ادامه مطلب بروید...
یه توپ دارم قلقليه ....... موهاي سرم فرفريه ..... مسیج جديد نداشتم سرت كلاه گذاشتم
دختره ميره تو كتاب فروشي ميگه آقا ببخشيد كتاب برتري زن بر مرد دارين؟ مرده نگاش ميكنه ميگه خانم شرمنده ما اينجا رمان تخييلي نميفروشيم
---------------------------- ----------------------------
---------------------------- ----------------------------
بقیه در ادامه مطلب
* یک پسر خوب هنوز امضاء گواهی نامه اش خشک نشده به رانندگی خانمها گیر نمی دهد
* یه پسر خوب کمتر با این جمله مواجه می شود «مشتری گرامی دسترسی شما به این سایت مقدور نمی باشد»
* یه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نمی رود
بقیه در ادامه مطلب
مراسم تدفین بابا بزرگم بود یارو اومده میگه پدر بزرگتو دارین خاک میکنین؟ گفتم پـَـ نـَـ پـَـ بذرشو داریم میکاریم اب بدیم سبز کنه بعد یه بابا بزرگه دیگه در بیاد
بقیه در ادامه مطلب